شادکامی

هدف و آرزوی من شادی شما ست.

شادکامی

هدف و آرزوی من شادی شما ست.

چگونه حرف دیگران در مورد من بر زندگیم تاثیر منفی نگذارد؟؟!!! (کاربردی)

چگونه حرف دیگران در مورد من بر زندگیم تاثیر منفی نگذارد؟؟!!!

تا حالا شده به این فکر کنی که فلان مهمونی که قراره مثلا فردا بری، چند نفر آرزوی اینو می کنن که تو به اون مهمونی نری!!؟

یا مثلاٌ شده از این بترسی که مبادا فلان جلسه که میخوام برم شاید چند نفر از من بدشون بیاد؟

یا مثلاً وقتی قراره با 5 نفر دیگه بری کوه که 2تاشونو نمیشناسی، شاید اون 2نفر ازت خوششون نیاد؟؟

اگر فکر کردی که چه بهتر میریم سر اصل مطلب! اگرم فکر نکردی زود فکر کن که بازم بریم سر اصل مطلب!


 بی صبرانه منتظر نظرات تک تک شما عزیزان هستم. موفق باشید.

 

 

چگونه حرف دیگران در مورد من بر زندگیم تاثیر منفی نگذارد؟؟!!!

تا حالا شده به این فکر کنی که فلان مهمونی که قراره مثلا فردا بری، چند نفر آرزوی اینو می کنن که تو به اون مهمونی نری!!؟

یا مثلاٌ شده از این بترسی که مبادا فلان جلسه که میخوام برم شاید چند نفر از من بدشون بیاد؟

یا مثلاً وقتی قراره با 5 نفر دیگه بری کوه که 2تاشونو نمیشناسی، شاید اون 2نفر ازت خوششون نیاد؟؟

اگر فکر کردی که چه بهتر میریم سر اصل مطلب! اگرم فکر نکردی زود فکر کن که بازم بریم سر اصل مطلب!

فرض کن الآن روی مبل نشستی داری با خیال راحت گوشیت بازی می کنی! یه دفعه دوستت بهت زنگ میزنه میگه فردا بیا 4تایی بریم کوه. منو که میشناسی! دوتاشونم همسایه های جدیدمونن که تو نمیشناسی! البته زیادم نگران نباش چون از فردا دیگه میشناسی!

تو ام که دوست صمیمیته و پیشنهادشو رد نمی کنی. چون اگه رد کنی خیلی دلخور میشه!

اولین چیزی که به فکرت میرسه چیه؟ اگه پسر باشی که مسلما میگی ناهارو چی کار کنیم! اگرم دخترباشی که حتماً با خودت میگی نکنه اون 2تا همسایش که قراره بیان، کفششون یا کولشون یا مانتوشونو..... بهتر از من باشه! اونام که بالا شهرن و...

این جاست که دیگه بازی و این چیزا کلا از مغزت میپره دیگه همش فکر اینی که نکنه مانتوی اون فلان باشه... نکنه کفشش مارک دار باشه آبرو من بره.... اصلاً نکنه اونا از من خوششون نیاد! و خلاصه کلی از این فکرای منفی!!

خوب حالا میخوای چی کار کنی؟
نه میتونی زنگ بزنی قرارو کنسل کنی بگی نمیام (چون هم سابقت خراب میشه هم بالاخره دوسست صمیمیته دیگه، بگی نمیام کلی ناراحت میشه!)
نه اینم که میتونی بری کفش مدل بالای مارک دار بخری! اونم یه روزه! تازه دلتم نمیاد پول الکی بدی چون یه جفت بدون مارکشو داری!!

پس میمونه فقط یه راه! چی؟ بشینی تا صبح به همین چیزا فک کنی و این قدرم استرس به خرج بدی که تا صبح خوابت نبره! بعدم صبح با چشم پف کرده بری سر قرار و همسایه های دوستت که تا حالا هم ندیدیشون رو با اون تیپای خوشچیل موشجیل ببینی! بعدم اونا یه نگاهی به سر و وضع تو بکنن و مثلا خودشون یواشکی یه پوزخندی بزنن! تو طول راهم که یه دفعه بند کوله پشتیت مثلاً پاره میشه آبروت میره، تازه بگذریم از سر ناهار که هرکی با خودش چی اورده....!

راه دیگه ام که نداره! داره؟ بزار ببینیم داره یا نه!
به نظرم یه راه سوم هم میتونی داشته باشی! هرچند که لابد تو ام مثل خیلیای دیگه تا حالا نداشتی! مثل خود من که تازه این راهو پیدا کردم! حالا میخوام این راهو به تو ام پیشنهاد کنم و نظرت رو بدونم.

راه سوم اینه که یه کم بیش تر منطقی باشی و برای خودت بیش تر از 2تا دوست همسایت ارزش قائل بشی!
به خاطر خودت زندگی کنی! نه به خاطر 2تا همسایه ی دوستت!
با سلیقه ی خودت بری کفش بخری نه با سلیقه ی 2تا همسایه ی دوستت!
با عقیده ی خودت پولتو برای خرید مانتو بودجه بندی کنی نه با عقیده ی 2تا همسایه ی دوستت!
مثلاً اگر عقیده داری که برای خرید این چیزا نباید بیش تر از فلان تومن خرج کنی چون پولتو برای خرید کتاب لازم داری، پس نری پولتو جور دیگه خرج کنی چون 2تا همسایه ی دوستت همه ی زندگیشون همین چیزاس یا حتی کلاً از تو پولدار ترن!

منظورم از منطقی بودن رو میخوام بیش تر برات توضیح بدم.
ببین فرض کن الآن رفتی کوه و کلّیم بهت نیشخند زدن و تو ام چون به جای جوجه کباب آماده، تخم مرغ پخته برده بودی کلی تحقیر شدی! بعدشم که میای خونه و فوقش تا یه هفته ام به این موضوع فک می کنی و هی با خودت کلنجار میری که علم بهتر است یا کفش مارک دار!! بعدم که یه کم آروم شدی دوباره به همین نتیجه میرسی که علم بهتر است!!

الآن فرض کن اون دو هفته ای که میگم گذشته. خوب؟ پوزخند زدن اون 2تا چیزی رو عوض کرد؟ به نظرت چی شد؟ اصلاً چیزی هم شد؟

اگه میگی شده خوب چی شد؟ اگه به این نتیجه رسیده باشی که کفش مارک دار بهتر از علم است که خوب هیچی! بهت تسلیت میگم!
اما اگر به این نتیجه رسیدی که هیچی عوض نشد و تمسخر اونا چیزی از تو کم نکرد، پس به این نتیجه رسیدی که بهتره فقط یه کاری کنی که اون استرس و احساس تحقیری که می کردیو دیگه تجربه نکنی، بهت تبریک میگم!

منظقیه که میگم رفتار اون 2نفر چیزی از تو کم نکرد. درسته؟ شایدم نه! یه چیزی رو ازت کم کرد! اونم آبروت جلوی دوستت!
پس همون طوری که اون 2نفر می خواستن به هدفشون رسیدن! هم خندشونو کردن هم آبرو تورو پیش دوستت بردن!

حالا یه بحث دیگه ام هست! به نظرت آبروی تو پیش دوستت رفته باشه و دوستت از فردا کم تر بهت احترام بزاره، این جا مشکل از کیه؟ از تو یا دوست یا اون 2نفر؟
به نظر من مشکل از دوستته. چون هنوز نمی دونه چه کسی لایق احترامه!
خوب اگه مشکل از دوستته، تو چرا باید غصش رو بخوری؟! یکی دیگه نادونه تو باید جورشو بکشی؟

شاید بهترین کار این باشه که کلاً بی خیال این فکرا بشی که فلانی در مورد من چی میگه. اگر چه برای همه مهمه که بقیه در مورد من چی میگن! اما نباید به قدری مهم باشه که آدم خودشو فراموش کنه و آرامششو فدای حرفا و نظرات بقیه کنه!

کافیه 1هفته امتحان کنی. مطمئن باش تو 1هفته اون قدر آبروت جلو کسی نمیره که دیگه نشه جبرانش کرد!
فقط کافه آروم زندگی کردن رو 1 هفته تجربه کنی تا بفهمی حرف و نظر بقیه در موردت بیش تر مهمه یا آرامش خودتو و لذتی که از زندگیت میبری. اصلا با هم قابل مقایسه نیست! 1هفته امتحان کن تا خودت بهتر بتونی قضاوت کنی. پس فقط کافیه به این که "اگر فلان کارو نم بقیه چی میگن! " فکر نکنی! همین! مثلاًاگر خواستی یه سؤال تابلو سر کلاس از استاد بپرسی، نگران این نباش که سؤال لابد خیلی سادسو همه بلدن یا فقط  نفهمیدی. اصلاً مگه مشکلیه همه بفهمن تو نفهمی؟ خیلی اوقاتم برای اونا پیش میاد! برای همه پیش میاد! منتها کسی جرأت نداره به زبون بیاره! چون میترسه بچه ها بگن فلانی فلان! یا بهش بخندن سر کلاس، یا استادم بهش تیکه بندازه!! به هر حال همه استادا ام که فهمیده نیستن.

میدونی چرا این قدر زیاد مثال میزنم؟ برا این که پیش خودت فکر نکنی من چون فقط 4تا موردو در نظر گرفتم و دارم با خیال خوش حرف می زنم! یا فکر نکنی که فقط یه جانب کارو سنجیدم و به همین خاطر خوش خیالم!

"مهم نیست بقیه در مورد من چی فک می کنن و چی میگن، مهم اینه من کاری رو انجام بدم که به نظرم درست میاد حتی اگر به نظر بقیه خنده دار بیاد! مهم اینه که زندگی منه و خودم باید براش تصمیم بگیرم نه این که تصمیم رو رو حساب حرف بقیه تنظیم کنم!"

از همین امروز یه هفته رو شروع کن. 1هفته از این همه سال زندگیت رو با این اعتقاد سر کن، حتی اگر بهش معتقد نیستی! فقط برای امتحان و مقایسه. بی صبرانه منتظر نظرات تک تک شما عزیزان هستم. موفق باشید.

نظرات 48 + ارسال نظر
حامد مشکینی جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 19:37 http://akherinbikaran.blogfa.com/

سلام پروین بانو
تبریک میگم هم سال نو رو به شما و هم تولد وبلاگتون رو
وقتی خدا هست و او جانسین تمام نداشته های ما هست چرا منفی اندیشی!!؟
روان انسان روخوب بشناس که مقدمه خداشناسیه و خیلی از مشکلاتمون به نشماختن روان برمیگرده .
موفق باشی خانومی

سلام بر آقای مشکینی!
خیلی خوشحال شدم
منفی اندیشم نیستم تازه
به توصیتون حتماً گوش می کنم به خاطر همین روان شناسی میخونم
منم براتون آرزوی سلامتی می کنم

محمود عراقی جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:28 http://mahmoodaraghi.parsiblog.com

سلام بر شما فکر میکنم اولین ژیام اولین ژست وبلاگتون رو من میزارم اگه اینطو.رباشه خیلی خوشحالم
اما بعد میام کامنت میزارم با شما کار دارم

شرمنده شما دومیش بودی
البته بازم خیلی خوشحالی داره ها!! چون من وبلاگم خیلی بازدید داره
منم حتما به وبلاگ شما سر می زنم، موفق باشید

ساناز منوچهری جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:29 http://baharbahargool.blogfa.com

سلام به روی ماه پروین روانشناس عزیز...
چطوری شما؟؟
مبارک مبارک وبلاگ نو مبارک

خیلی عالی بود..عجب شیرین و جذاب نوشته بودی از اول اول تا آخر آخرش خوندم..
خیلی باحال بود....

کلی آموختم....
فک کنم زین پس بیام اینجا یه پا روانشناس بشم و یه روانشناس تحویل جامعه بدی ...
--------
ضمنا صمیمیت و روانی کلامت بدجور منو گرفت

راستی چون گفتی بی صبرانه منتظر نظراتمون هستیم..خواستم زودتر نظرمو بدم که بدونی منم بی صبرانه منتظردیدن نظر خودم بودم!!

خیلی خوب انصافا استارت زدی به دل من که بدجور نشست
دمت گرمممممممممم...فعلا....

سلام عزیزم
مبارک مبارک میگی شیرنی بگیری؟
وقتی نوشتمش به دل خودمم خیلی نشست
به نظر من هرکس میتونه روان شناس خودش باشه
کلا بابت تعریفات دمت گرم
منم بی صبرانه اومدم جواب دادم
لطف داری حتماً بهت سر میزنم موفق باشی

محمود عراقی شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:07 http://www.mahmoodaraghi.parsiblog.com

سلام دوباره
اینو خیلی جاها گفتم اما یه بار دیگهبرای شمکاتکرار میکنم
بر اساس قوانین من در اوردی ام من هر وبی رو لینک نمیکنم اما به دلایلی شما هم لینک شدید شما میتوانید لینگ وبلاگ خودتون رو در ستون سمت چپ در بخش لینک دوستان و گزینه ی دوستان من در اینجا قرار دارند مشاهده کنید
بر میگزدم
فعلا

سلام آقای عراقی
از این که منو در لیست لینک دونی خودتون قرار دادین بسیار ممنونم.

DANNART شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:42 http://www.dannart.blogfa.com

سلام به روانشناس گل گلاب.به جمع وبلاگ نویسان خوش اومدی
منم از لیست لینکام خیلی خوشم میاد
خوشحال میشم همیشه بهم سر بزن
آقای مشکینی برات کامنت گذاشته ایول
چه کامنت قشنگی خیلی طولانیه اصلا به کامنت های حامد نمیخوره!!!

سلام دانارت گلم
خیلی خوشحال شدم که وبلاگم سر زدی.امیدوارم بتونم در این جمع هم باقی بمونم
حتما میام سر میزنم.
از کامنت آقای مشکینی بسیار خوشحال شدم.

DANNART شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:44 http://www.dannart.blogfa.com

ببخشید فعلا نمیتونم مطلبتو بخونم بعدا دوباره میام
اسمت پروینه؟؟؟آقای مشکینی از کجا میدونه!!!

اشکال نداره عزیزم.
اسمم آخر نوشته ام بود.

DANNART شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:11 http://www.dannart.blogfa.com

هان من تازه اسمت رو پایین پستت دیدم.
اما هنوز باورم نمیشه این کامنت اقای مشکینیه!!!خوش حالت چه طولانی نوشته برات

DANNART شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:53 http://www.dannart.blogfa.com

نمیخوام ناراحتت کنم اما من فکر میکنم این کامنت مال خود مشکینی نیس نمیخوام دخالت هم بکنم اخه یه نفر توی وب من از طرف اقای مشکینی چند بار کامنت گذاشته که اقای مشکینی تکذیبشون کرده.و اقای مشکینی هیچ وقت زیر کامنت هاش آدرس وبشو نمیذاره.خیلی جای تعجب داره این کیه نمیدونم.خلاصه اعصاب برام نذاشته

نهههههههههههههههه جدی میگی؟؟؟؟ من و باش که کلی ذوق کردم.
شوخی کردم ناراحت نشدم جونم.
اگه آقای مشکینی نباشه شاید بیاد برام نظر بذاره چون رفتم توی وبلاگش کلی از ایشون تشکر کردم
اشکال نداره این یکی میشه مشکینی ۲
از پی گیری هات ممنونم.هر وقت میای سر میزنی کلی انرژی میگیرم.

DANNART شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:15 http://www.dannart.blogfa.com

پروین بانو(به قول مشکینی قلابی)
لینکت کردم عزیزم

ممنون گلم.
منم شما رو اینجا لینک میکنم.

پاتوق رفقای نامبر وان یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:09 http://sanazmanuchehri.blogfa.com

سلام به روی ماه شما....
ضمن تشکر فراوان تر از فراوان بابت لینک بنده ..بنده نیز با افتخار شما را در پاتوق رفقای نامبروان خویش جاساز ی نمودم......
------------

آمدی جانم به قربانت "سلام"

لینک شدی درپاتوقم،ختم کلام

گر دهی پاسخ سلام من،سلام

فاب رفیقم گشته ایی وسلام !

چیزکی فی البداهه به افتخار رفقای نامبروان..از سوی ساناز منوچهری
...مرسی خبر کردی برم پستت رو بخونم

سلام شاعر جون.
این شعرت رو فوق العاده دوست دارم.
خییییلی خیییلی خوش اومده.

وحیده جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:37

سلام پرپری!! با این مطلبی که نوشتی موافقم ولی با یه مقدارش. درسته آدم باید واسه خودش زندگی کنه ولی دیگران رو نمیشه نادیده گرفت؛ میشه؟...نمیشه! چون انسان یه موجود اجتماعیه. راست بری چپ بری میخوری به این اجتماع کوفتی!!! آیا یه قناد میتونه کیک و شیرنی هاشو نادیده بگیره؟ نمیتونه! چون داره از این راه نون میخوره! یا یه کارمند میتونه مردم و ارباب رجوعو نادیده بگیره؟ نمیتونه چون اگه اونا نباشن کار و بارش تخته اس!! البته شاید قیاسم یه کم مع الفارق باشه ولی توضیح میدم! یه مثل معروف هست که میگه « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! » واقعا ما نمیتونیم دیگران رو تا این حد نادیده بگیریم! بالاخره باهاشون برخورد داریم و تو این برخوردهاس که باید دید این حرفای تو رو میشه عملی کرد؟ هر کس باید از خودش بپرسه آیا من میتونم این قدر شکیبا باشم یا نه؟ هر کس باید رو خودش کار کنه. با این قسمت حرفات کاملا موافقم!
اما امروز این مثل تغییر کرده و تبدیل شده به « خواهی نشوی هم رنگ رسوای جماعت شو! » این مطلب برمیگرده به حرفای تو! که البته به نظر من یه کمی تنده و افراطیه!! باید دید چه طور میشه که اون چند روز یا یکی دو هفته ای که آدم بعد از سرخوردگی دوباره به خودش بر میگرده رو به حالت عادی برگردوند؟ یا چه طور میشه این دوره رو کوتاه و کوتاه تر کرد تا اون حد که به کم ترین حد ممکن برسه! اعتقاد من به مثل اول۶۰٪ و به مثل دوم ۴۰٪
در کل: اطرافیان رو نمیشه نادیده گرفت خانومی! اونم به این آسونی!

به به وحیده خاتون!خیلی خوشحالم کردی قدم سر چشم وبلاگ ما گذاشتی با همه حرفات موافقم. تیتر نوشته ام این بود که چگونه حرف دیگران تاثیر منفی بر زندگیمون نذاره.نه اینکه ما نظر دیگران رو درباره خودمون نادیده بگیریم درسته نمیشه دیگران رو به آسونی نادیده گرفت!منظور کلی و اصلی من از این نوشته این بود که دیگران نظرای مختلفی دارن و نظر هر کس برای زندگی خودش کار آمد داره.پس اگه بخوایم با نظر دیگران زندگی کنیم،زندگی خودمون ونظر خودمون درباره زندگیمون چی میشه؟؟؟! اگه نتونستم منظورم رو با نوشته هام بیان کنم ببخش!آخه تازه کارم و این اولین پستم بود
بازم ممنونم که به وبلاگم اومدی

وحیده شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:00

سلام بلا! راست میگی تیتر مطلب تو با گفته های من مثل بزرگراه و جاده خاکیه!! شاید یه کم زیادی رفتم تو فضای روانشناسی کاربردی!! بالاخره ما هم مثل شما دستی بر آتش داریم و داریم خاک این رشته رو میخوریم!! کلی هم توش جوگیر میشیم!!!!!!! راست میگی نباید دیدگاه دیگران تو زندگی ما تاثیر - بذاره. نظرات شما محترمه خانومی بازم بهت سر میزنم جیگر!
LOVE YOU VERY MUCH

سلام طلا منظورت اینه که من زدم توی جاده خاکی با حرفایی که زدی دید گاه منم متعادل تر شد.گفتم که همه حرفاتو قبول دارم.گفتم سخته ولی ممکنه. دوست دارم کمکم کنی جیگرشاید منم زیادی مسله رو آسون گرفتم.بالاخره تو هم روانشناسی این جیزارو بهتر متوجه میشیمن مشکلات رو راحت مبینم که راحت حل بشه آخه من آدم راحت طلبی ام دیگه
خوشحالم میکنی گلم ممنون از توجه ات
دوست دارم ایجوری،اونجوری،بد جوری!!!!!

وحیده سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:21

سلام گلم! حال؟ احوال؟ نه بابا اختیار دارین! منظورم از جاده خاکی حرفای خودم بود عزیزم! میخوام واست یه شعر بزارم:
تو بخواه٬
پاسخ چلچله ها را تو بگو٬
قصه ابر هوا را تو بخوان٬
تو بمان با من تنها تو بمان٬
در دل ساغر هستی تو بجوش٬
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست٬
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش...
نود و پنج درصده این شعر تقدیم تو رفیق بامرام پنج درصدشم مال علی!!!!!!!!!!!؟؟؟ بچه ترم تابستون ۶ واحد رو پر کرده! حسابی ترکونده!!؟ ۲تا عمومی ۱ اختصاصی!؟ بچم خسته شده! خب گناه داره بچه امیدواره!!؟ شاید فرجی شد!!!!! ای بابا بسوزه...
بی خیال بلا! فعلا!

سلام گل باغچه قلبمحال و احوالم خییییلیی خوبه کامنت تو رو که میبینم بهترم میشماین حرفا چیه تو هم درست گفتی!
آخ جون شعرمن عاشق این شعره ام ولی نمیدونم برای کیه؟؟؟چه خوب ۹۵ درصد!!!!!!!!!!!! ااااااااااااااااوووووووووووووووووووو آق علی!!!! خوب دیگه هر کس یه ظرفیتی دار دیگهههههههههههههه!! ایشا..که یه فرجی بشه ما که دعا میکنیم!نه برای چی بسوزه؟عشق همین چیزاش قشنگه دیگه مگه نهههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که بی خیال نمیشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راستی چرا برای متن چگونه خشم خود را... نظر نمیذاری دوست دارم نظر تو درمورد این متن هم بدونم حتما بیای ااااااااااااااااااااااااااا
منتظرتمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!

sara_h چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:03

سلام.
از این که به وبم اومدین ممنون.
میخواستم یه چیزی ازتون بپرسم.شما مشار هستین یا فقط اسم وبتونه؟؟؟ببخشید که فضولی میکنم چون دنبال یک مشاوره قریبه میگردم.فقط به خاطر این.

سلام دوست عزیزاز اینکه یه بار دیگه شما رو میبینم خوشحالم من دانشجوی رشته روانشناسی هستم
ولی میتونم ۲ نفر از مشاوران خبره رو به شما معرفی کنم:
۱.مهدی حاج اسماعیلی/شماره مطب ۲۲۸۵۲۷۲۲/شماره مبایل۰۹۱۹۲۵۷۷۵۲۳/email:hajiesmaeili2001@yahoo.com
2.حسین شیخی/2 شماره مبایل 09123467420 و 09360817844/email:dr.sheikhy@yahoo.com
خواهش میکنم فضولی چیه؟؟!! باز هم به من سر بزنید
موفق باشید.

وحیده چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:50

سلام پرپری! شه طوری؟ دلم واست (. )شده
دلم واست تنگ شده جونم٬
میخوام ببینمت نمیتونم٬
بین ما دیوارای سنگی٬
فاصله یک عمره میدونم٬
دوست دارم کلاسا شروع شه٬
ولی کی نمیدونم!
این ۲خط آخر از سروده های خودم بود!! هنوز کنار همنشین نشسته کمالش در ما اثر کرده!!؟ میدونی کی رو میگم دیگه؟نه؟!...بچم شعر میگه! اونم شعرای سوزناک!! تو مشاعرش گفت:
«میان عاشق و معشوق فرق بسیار است٬
گر یار ناز کرد شما نیاز کنید!» البته این از سروده هاش نبودا!!!... بگذریم...!
حتما به بخش «چگونه خشم خود را کنترل کنیم» هم سر میزنم! نمیدونم چی شده از دستم در رفته!!؟
مواظب خودت باش وبلاگ نویسه روانشناسه بامرامه بلا!!؟ دوست دارم

سلام عسلتو رو این جا میبینم خوب میشم منم دلم هم برای تو هم برای مزگان یه ذره شده این بیت آخرش که خودت گفتی قشنگ تر بودیه خورده بیشتر همنشینش بشی یه پا شاعر میشیااااااااااااااااااااادلشو بردی که شعرای سوزناک میگه دیگگگگگگگگگگگهممنون گلموبلاگ نویسه روانسناسه با مرام بلا!!!!!!!!دوسم داری من بیشتر!!!!

فاطمه سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 00:00

سلام.کاملا درست بود.

شعر مشیری خیلی قشنگ بود

موفق باشید

سلام .خیلی خوش اومدی
خوشحالم خوشت اومده ممنون. پیروز باشی

غریبه اشنا شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:09

تنها ودل گرفته وبیزار وبی امید

چرااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟!!!

غریبه اشنا شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:13

غریبه اشنا پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:55

کهنه فروشی داد میزد :چراغ شکسته می خریمکفشهای باره میخریم....
بی اختیار داد زدم:کهنه فروش:قلب شکسته می خری؟
حالا شما قلب شکسته میخرید؟

سلام دوست عزیز
اسم من پروینه
خریدار دل شکسته هم هستیم
آدرس وبلاگ مورد نظر تون هم توی لینک دونیم هست
اگه دوست داشتید بازم اینجا بیا

غریبه اشنا شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:04

سلام عزیزم:سال نو مبارک

راستش من زیاد نمیدونم وبلاگ چیه؟

اخه من که ادرس وبلاگ ندارم فدات شم

هیج جیز مثل آرامش نیستچه فایده-لباس نو

کفش نو-اسکناس های زیاد- که عیدی می گیری-همه اینا چه فایده؟وقتی آرامش نیست

عید اومد ولی من احساسش نکردم

سلام غریبه ی آشنای خودمون
سال نو تو هم مبارک
عزیزم خیلی راحت میشه ارامش رو بدست آورد
درسته اگه آرامش نباشه هیچی ارزش نداره.
چرا عزیزم عید رو احساس نکردی
من سال تحویل کلی حال کردم. تمام آرامشم رو از خدا گرفتم خیلی خوشحال میشم میای

غریبه اشنا یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:20

سلام پروین جاناز این همه لطفی که داری

ممنونتوبا این قلب مهربونت-بی شک پیش

خدا عزیزیبرام دعا کن-چون مشکلاتم دارن

دیوانه ام میکنندا

هستم ولی نیستم هر لحظه کنارت

نیستم ولی هستم هر لحظه به یادت

سلام عزیز دل
خواهش دارم
جدی؟ شرمنده فرمودی
دعا میکنم عزیزم
دوست داشتی برام حرف بزن
منم به یادت هستم گلم

غریبه اشنا دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:37

سلام به پروین عزیز دلمبدون ریا-بدون دروغ-

صادقانه دوست دارم میدونم این لطف خدا

بود که من وتو با هم آشنا بشیم وخداروشکر

من یه دختر بسیار احساسی و زود رنج هستم

با همه رو راستم-وتاجایی که بتونم صادقانه

کمک میکنم-به خدا هیچ منتی سرشون نیست

ولی همین ادما دلم رو شکستن

این تازه قسمتی از هزار مشکلم بود

پروین عزیزم میترسم تو هم مرا تنها بزاری وفراموشم

کنی قول بده با هم دوست بمونیم

سلام غریبه جون هومون آشنای خودم
آخی مررررررررررررررررررررررررسی گلم
منم دوست دارم خدا همیشه و توی هر لحظه هوای همه ی ما رو داره
دختر حساس و زود رنج و مهربون و صادق
میدونم عزیزم بابت محبت هایی که میکنی توقعی نداری.
گلم نذار هر کسی دلت رو بشکنه. وقتی با دیگران مهربون برخورد میکنی دوست داری دیگران هم همون طور باهات رفتار کنن. اما ای دریغ که دیگران خیلی سنگ دل تر این حرفا ن تو فقط به دیگران محبت کن و در عوض محبت و کمک صادقانه ای که میکنی از طرف خدا انتظار جواب داشته باش. بگو خدایا فقط به خاطر تو.
یه وقتایی چند تا مشکل کوچیک روی هم جمع میشن و میشن یه مشکل بزرگ. اون وقت تمام ذهن و روح و جسم آدم رو خسته میکنن.
نه عزیزم من تو رو تنها نمیزارم. فراموشت هم نمیکنم
قول قول قول
خوشحال میشم میای پیشم و برام حرف میزنی عزیزم تو هم قول بده که بیای پیشم

غریبه اشنا دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:56

تقدیم به پروین نازنینم


دوست خوب همون فرشته ای است که خدا به


هنگام تنهایی وگرفتاری برای آدم فرستاد

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مرسی عزیزمخیلی خوشحالم که منو دوست خودت میدونی
غافلگیرم کردی

غریبه اشنا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:33

۱۳۹۰ سلام به پروین دوست داشتنی

خواستم بگم :به یادتم

دوستی بسته پیچیده با ربان قرمز نیست-

که کسی روز تولد به کسی هدیه بدهد

دوستی قلب من است ودل تو که در این راه

به هم هدیه شود

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
مرسی از اینکه به یادمی منم منتظرت بودم
وای چقدر قشنگ
همیشه رابطه هایی که دو طرف داره به سرانجام میرسه.
ای کاش ایمیل یا جی میل داشتی تا راحت تر باهات حرف بزنم.
راستی کجا زندگی میکنی؟ تهران یا جاهای دیگه؟

غریبه آشنا پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:27

سلام عزیرم تهران زندگی میکنم-

محله تهران پارس- میدونی کجاست؟ کاش تو هم

تهران باشی حالا تهرانی یا جای دیگه؟

ایمیل دارم ولی باز نمیشه - میخوام یه ایمیل

جدید بسازم

تقدیم به پروین نازنینم:

من به پیمان وفا داری که بستم پایبندم

مرگ تو اند بشکند عهدی که بستم

سلام غریبه جون خودم
چه خوب منم تهران ام ولی تهران پارس یه خوده پایین تر
ایول یه ایمیل جدید بساز باهم بحرفیم
مررررررررررررررررررررررررررسی
حتی مرگ هم نمیتونه عهد دوستی رو بشکنه!
چون عهد دوستی عهد تو تا روحه!

غریبه آشنا سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:05

گرچه از هم دوریم ولی قلبهامون به هم نزدیکه

نمیدونم کجای تهران پارس رو می گی- فلکه دوم-

فلکه اول-یا فرجام - حکیمیه- خلاصه کجا نفهمیدم

پروین جونم خیلی برام دعا کن- حال روحیم خوب

نیست به خدا تو زندگی کم آوردم

نصیحتم نکن که نصیحت دیگر برای من

کار ساز نیست

سلام عزیزم
یه کم پایین تر از تهران پارس،منظورم شهرری بود
عزیزم برات دعا میکنم. ولی دارم نگران میشم.
همه ما زمانی توی زندگی مون کم میاریم که به خودمون و تواناییها مون ایمان نداریم. گلم اگه حرفی زدم که نصیحت گونه بوده منو ببخش. منم مثل تو بودم تازه شاید یک ماهی بشه که از این وضع دراومدم. حرفی که میزنم برحسب تجربه اس. ای کاش یا ایمیل داشتی یا میتونستم باهات تلفنی حرف بزنم. البته اگه خودت دوست داشته باشی. چون خودم توی یه همچین موقعیتی بودم نمیخوام که تو هم زجر بکشی. بازم البته این زجر کشیدن ها برای همه لازمه.برای منم لازم بود. بیشتر از این حرف نمیزنم شاید ناراحت بشی.
برات خیلی دعا میکنم. امیدوارم آرامش و شادی رو از عمق وجودت تجربه کنی گلم.

غریبه آشنا شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:43

سلام پروین جانم اومدم که نگی بی معرفت هستم

به خدا الان چند وقته که سر درد گرفتم

آخه میگرن دارم پروین جان- احساس

میکنم خدا دیگه منو رها کرده

چرا لطف خدا شامل منه بنده گناهکارش نمیشه

سلام عزیز دل
واقعا نگران شده بودماااااااااااااااااا
الهی! سر درد، گلو درد، چشم درد، و هزا تا درد دیگه همه ش از استرس و نگرانی ناشی میشه.
عزیز دل تو که میدونی میگرن داری باید بیشتر از اینا مواظب خودت باشی
یه چیزی رو توی زندگیم تجربه کردم. اینکه هیچ وقت به عشق و مهربونی خدا شک نکن. آدم وقتی از خودش یا رفتار هاش راضی نیست این فکر میاد سراغش این حس مثل مرداب می مونه هر چی بیشتر بهش توجه کنی بیشتر فرو میری. نمیدونم گفتنش درسته یا نه؟ ولی برای تو میگم. من تا جایی توی این مرداب فرو رفتم که کفر گفتم به چه بزرگی!!! انقدر از حرفی که زده بودم ترسیده بودم که هر لحظه امکان میدادم که خدا یه بلای سرم بیاره. سریع استغفار کردم و هرچی این فکر میومد توی ذهنم که خدا تو رو نمیبخشه، از خودم دورش میکردم. خیلی برام سخت بود ولی خدا مهربون تر و بخشنده اس در همه شرایط فقط جایی که تو بهش شک کنی اون اتفاقی که نباید بیوفته، می افته.
گلم نمیخوام نصیحت کنم فقط میخوام چیزی رو که خودم تجربه کردم رو برات بگم.
خدا یه وقتایی از ما دور میشه تا ببینه تو چقدر بهش ایمان داری چقدر به حضورش و عشقش ایمان داری.
من نه معلم دینی ام نه روحانی محل!
همین که احساس میکنی خدا تو رو رها کرده یعنی تو یه موقع اونو نزدیک خودت احساس میکردی و الان تبودش رو احساس میکنی.
مطمئن باش که خدا همیشه بخشنده اس. همین الان خدا داره تو رو میبینه، صدات و میشنوه پس دیگه نگران نباش. سعی کن بودن خدا رو باور کنی نه نبودنش رو. میدونم اینکار واقعا سخته ولی نباید تسلیم شد.امیدوارم از حرفام ناراحت نشده باشی.
چون دوستت دارم اینا رو برات گفتم.
از خدا میخوام که آرامشی و شادیی به روحت ببخشه که هیچ وقت لذتش از بین نره.

غریبه آشنا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:51

آبی تر از آنم که بیرنگ بمیرم.... از شیشه نبودیم

که با سنگ بمیرم..... تقصیر کسی نیست که

اینگونه غریبم...... شاید خدا خواست که دل تنگ

بمیرم

سلام به پروین عزیز دلم همچنان این درد

میگرن با منه پروین جان ـ من به عشق و

رحمت خدا شک ندارم ولی تو خودت

میدونی که من یه دخترم وتحملم در برابر این

همه مشکل کمه چرا هر چی خدا رو

صدا میزنم جوابم رو نمیده راستش دارم

کم کم دیوانه میشم

چقد قشنگ بود اینو الان مینویسم
سلام گلم
الهی خیلی خوشحالم که این میشنوم خیلی خوبه که شک نداری آره گلم میدونم. برای منم خیلی سخت بود هنوز هم هست
ولی خوشحالم که میتونم یا قسمتم اینه که این همه درد رو تحمل کنم چون میدونم آخرش و خدا خیلی قشنگ تموم میکنه.
چون خودش میگه: همانا بعد از سختی،آسانی است.
میخوام یه سؤال بپرسم:
تو میخوای چه جوابی از خدا بگیری که هنوز نگرفتی؟
خدا نکنه عزیزم که دیوانه بشی
میخوای یه نفر رو بهت معرفی کنم تا با اون حرف بزنی؟مورد اعتمادمه که میگم.
میدونی مشکلات و غصه ها تا وقتی نگفته موندن خیلی بزرگ و دردناک به نظر میآن شاید هم واقعا دردناک باشن اما وقتی گفته میشن از بزرگی و درد ش کم میشه. انقدر کم میشه که بشه تحملش کرد.
بزار یه سؤال دیگه هم ازت بپرسم:
چی باعث شده که تو فکر کنی از خدا دور شدی یا خدا جوابت رو نمیده؟
خوشحال میشم میای پیشم. بازم بیا.
برات دعا میکنم چون دوست ندارم تو هم مثل من زجر بکشی. امیدوارم خیلی زود به نتیجه ی خیلی خوب برسی.
دوست دارم

غریبه اشنا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:43

سلام پروین جانم- کمی مریض احوالم

ولی به خدا دلم به اندازه یه دنیا برات تنگ شده

بود

وقتی پیام نمیدم خیال نکن که بی خیال از تو و

روزگارتم- تو فکرتم- به یادتم- زنده به انتظارتم-

سلام غریبه جونم چی عجب!
اوخی! چی شدی؟
داشتم نگران می شدماااااااا گفتم ما رو ول کرد رفت
منم دلم برات تنگیده بود
ای جان !خیلی خوشحالم که به یادم بودی
ایشاالله که زود زود خوب بشی
نذاری بری یهویی هاااااااا

غریبه اشنا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:16

به نام آنکه شادی و خوشبختی را آفرید

به آسمان گفتم جمله ای بگو تا برای عزیزترین

کسم بنویسم گفت بنویس دوست دارم

بی نهایت با صداقت تا قیامت

تقدیم به پروین نازنینم





مررررررررررررررررررررررررررررررررسی غریبه جونم
چقدر تو خووووووووبی
یاد شعر فریدون مشیری افتادم:
دوستت دارم را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام!
این گل سرخ من
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق/
که بری خانه دشمن که فشانی بر دوست/
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست

غریبه اشنا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:17

به نام آنکه شادی و خوشبختی را آفرید

به آسمان گفتم جمله ای بگو تا برای عزیزترین

کسم بنویسم گفت بنویس دوست دارم

بی نهایت با صداقت تا قیامت

تقدیم به پروین نازنینم

غریبه اشنا شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:28

اتل متل گلابی- بیداری یا که خوابی؟

به جون تو که ماهی- دوست دارم حسابی

سلام پروینم- از اینکه دیر به دیر سراغت رو

میگیرم ازم ناراحت نباش-

به نظر من هر آ دمی یه فرشته در وجودش هست

وهم یه شیطان تو حرف منو قبول داری؟

گاهی برای شکست شیطان - فرشته باید

عذاب بکشه قصه فرشته وشیطان رو

خودت بهتر میدونی گلم

سلاااااااااااااااااااااااام غریبه جونم
وووووووووووووووی دلم برات تنگیده بود
مرسی جیگری که به یادم بودی و هستی
آره حرفت رو قبول دارم
دقیقا همینطوره ولی باید تحمل کرد. فرشته وقتی دلش پیش خدا باشه راحت تر تحمل میکنه به قول معروفی میگن:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
وقتی به این فکر کنیم که این یه مرحله ای که پشت سر گذاشته میشه بهتر میشه تحمل کرد
راستی! من رشته م روانشناسیه. توی اون دوتا نظر قبلیم که گفتم
میخوای یه نفر رو بهت معرفی کنم که باهاش حرف بزنی منظورم مشاور بود.
واقعا مشاور خوبیه. خودم باهاش مشاوره داشتم.
گفتم بگم حتما که یه وقت سوء تفاهم نشه. امیدوارم ناراحت نشده باشی مرسی که میای

نارنیا یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:16

سلام اینجا مال آقای حاج اسماعیلی است؟

سلام.
منم پروینم.
ولی اسم استاد روانشناسی مون اسمش حاج اسماعیلی
خییییییییییییییییلی هم استاد خوبیه

غریبه اشنا سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:50

سلام پروینم- خوبی گلم؟ من مشکل فراون دارم

ولی ترجیح میدم مثل یک راز در خودم نگهشون

دارم توروخدا از من ناراحت نشو- چون این

قضیه به اینکه تو راز دار هستی یا نه ندارد

من خودم نمیخوام حرف بزنم یه جورایی

زخم خوردم از کسانی که انتظارش رو نداشتم

راستی تو به خاطر اینکه روانشناسی میخواهی

کمک کنی یا به خاطر اینکه فکر میکنی دوستتم

تورو خدا جواب این سوالم رو صادقانه بده گلم

یه سوال دیگه- کسی که وبلاگ برای خودش داره

برای جواب دادن به نظرات دیگران خودش برسی

میکنه یا کسه دیگه؟ یعنی میگم وبلاگ هم مثل

ایمیله؟ که شخصی و خوصوصی باشه و کسی جز

اونی که وبلاگ برای خودشه کسه دیگه ای

میتوته وبلاگ شخص دیگه ای رو چک کنه وبه جای اون

جواب نظرات رو بده؟

سلام غریبه جونم خوبم عزیزم.
عزیز دل نگه داشتن یه سری حرفا کار درستی نیست. چون بد جوری روی روح و روان آدم اثر میذاره.نه گلم ناراحت نمیشم ازت.
منم مثل تو میگفتم نمیگم اما دیدم دردیه که باید درمون بشه و بالاخره به کسی که بهش اعتماد داشتم حرفامو زدم. میدونی الان خیلی حالم بهتره و
کلی از لحاظ فکری آروم شدم و بهتر میتونم واسه الانم تصمیم بگیرم.
منم از کسایی زخم خوردم که خیلی دوسشون داشتم.
معلومه که من به خاطر اینکه تو رو دوست خودم میدونم میخوام کمکت کنم.
میگم بگو چون میخوام عذاب نکشی. من توی موقعیت تو نیستم نمیدونم دقیقا چه حالی داری ولی اگه خیلی احساس نارحتی میکنی حرفات رو نگه ندار. جواب سؤالت رو کاملا صادقانه دادم. چون رشته م جوریه که با فکر و روح و تا حدودی هم بدن انسان سر و کار داریم میگم خیلی مواظب روح و روانت باش.
گلم وبلاگ هر کسی اختصاصی خودشه. دو تا رمز ورود داره که هر کسی فقط خودش میدونه.
دقیقا مثل ایمله. الان بجز من هیچ کس دیگه ای نمیتونه وارد وبلاگم بشه و جواب نظرات رو بده یا بخونه.
راستی خاله شدم هااااااااااااا!
28 خرداد بدنیا اومد.
اسمش رو گذاشتیم مهسا شکل خود خواهرمه.
یه جیگلیه که لنگه ش خودشه
دعا کن امتحانام بخیر بگذره دوتاش خیلی سخت بود.
ببخش اگه یه خوده دیر میشه جواب دادنم
دوست دارم خیلی زیاد. مرسی که منو یادت نمیره

غریبه اشنا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:25

سلام پروینم الهی که من فدای مهسا

کوچولو بشم من عاشق نی نی هستم

از طرف من ببوسش خوش به حالش که

خاله نازی مثل تو داره به خدا خبر به

دنیا اومدن مهسا کوچولو - بهترین خبری بود که

شنیدم

سلام عزیز دلم خودم
ووویییییییییییی خدا نکنه جیگر الهی!
نی نی ها خیییییییییییییییییییییییلی خوشگل و با مزه ن
وووووووووای چه خوب! واقعا خوش بحالش که خاله ای مثل من داره
اعتماد بنفسم زد بالا
ای جانم. چقده خوشحالم که تونستم یه خبری بهت بدم که بهترین خبر برات باشه
مرسی که میای سر میزنی.
واقعا حضورت برام دلگرم کننده اس جدی میگم
خییییییییلی گلی.بووووووووووووووووووووووس

غریبه اشنا سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:38

سلام پروینم- خوبی گلم؟ ببخشید که دیر به دیر

بهت سر میزنم این روزا حال خوشی ندارم-

مادربزرگم مریض شده حالش خیلی بده-

هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه که بستریش

کنیم میگن خیلی پیره- چه دلیل خنده داری-

حالا خونه ما ست- روز به روز حالش بدتر میشه

خیلی دا غونم- پروینم- فقط بدون این روزا دل

آدما از سنگه - برای مادربزرگم خیلی دعا کن

همیشه به یادتم و دوست دارم

سلاااااام غریبه جونم خوبم جیگر.
اشکال نداره عزیزم. منم دلم تنگ میشه برات
الهی! ایشاالله که زود تر همه چی درست میشه
نمیدونم چرا بیمارسنانا اینجوری میکنن!
واقعا دلیل خنده داریه.
فقط میتونم برای مادربزرگت دعا کنم. هرچی صلاح باشه همون میشه.
آره دل خیلی از آدما از سنگه ولی نباید نا امید شد.
مرررررررررررررررسی عزیزم.
منم دوست دارم و به یادتم زودی برگرد دوباره
مواظب خودت هم باش

روانشناس جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 http://www.shadkami.blogsky.com

سلام غریبه جونم
کوجایی؟ چرا نیستی؟؟؟
یه خبر از خودت بده دارم نگرانت میشم جیگر
بیاااااااااااااااااااا

غریبه اشنا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:52

سلام عزیزم شرمندم به خدا
مادربزرگم مردش و ده روز بعد مرگ مادربزرگم-
دختر فامیلمون که جوان بود مردش دوباره
یک هفته بعد سه تا از همسایه هامون مردن
سرت رو درد نیارم- همش گریه و گریه
به خدا یادت بودم- راستی مهسا جانم چطوره؟
راه میره-حرف میزنه؟ مرسی که به یارم
بودی- منم خیلی دوست رارم



غریبه جوووووووووونم سلامممممممممممم
دشمنت شرمنده گلم
دلم واسه ت تنگولیده بود حسابییییییییی
آخیییییییییییی الهی عزیزم چه قد ر سخت گذشته بوده
میگم عزرایل محله شما رو نشون کرده بوده
آخیییییییییییییییی منم اشکم در اومد
منم به یادت بودم
آخیییی مهسا خاله یه جورایی آقون واقون میکنه
هنوز مونده تا راه بیوفته! بهش میگم زودی بزرگ شو بریم با هم شیطونی کنیم
خواهش دارم یاد دوستم نباشم یاد کی باشم
فدای تو

غریبه آشنا شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 15:19

سلام عزیزم-خوبی؟ راستی یه سوال-
هروقت توی وبلاگت نظر میزارم کی جواب میدی؟

نه هوا ابریست ونه بارانی میبارد- پس بهانه دلم برای
این همه سنگینی چیست؟

سلامممممممم عزیز دلخوبی؟؟؟
دیروز داشتم بهت فکر میکردم
به این میگن قانون جذب
همون موقع که نظرت رو میخونم جواب میدم
آخیییییییییی چقدر قشنگ
اینجا هم هوا ابر بود آفتاب شد دوباره ابر شد
مرسی میای راستی! من هنوز اسمت رو نمیدونم

غریبه آشنا شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:05

دفتر من تو شعر غمها گم شده

چه جوری بگم با معرفت دلم برایت تنگ شده

بــــــــــــــــــــــــــــــــه بـــــــــــــــــــــــــــه
ببین کی اومده عید دیدنی
خوش اومدی عزیزمممممممم
دل منم یه ریزه شده بود
خیلی خوشحال شدم دیدمت
سال نو مبارک عزیز دلمممممممممم

غریبه اشنا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:25

ای جانم-دل منم تنگ شده بود

مهسا ی نازم چطوره؟

خیلی دوست دارم و همیشه به یادتم

سال خوبی برای خودت و خانواده خوبت آرزو

میکنم


میسی عزیزممممممممممممم
مهسا هم خوبه هر روز بزرگتر میشه
9 ماهش شده ولی هنوز دندوناش درنیومده
مرسی عزیزم که به یاد منی برام افتخاره
منم به یادت هستم
ایشاالله سال خوبی باشه واسه همه مون پر از اتفاق های خوب باشه
این مدت نبودی کجا بودی؟نگرانت شده بودم

غریبه اشنا شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:51

به نظر من دوری فراموشی نمیاره

البته اگه دوست داشتنی باشه

هیچوقت فکرنکردم چون ندیدمت-دوستم نیستی

از صمیمی ترین دوستام ضربه خوردم-

ولی تو صداقتی توی حرفهاته-که ندیده دوستم شدی-

به خدا تعارف نمیکنم

فقط صادقانه میگم مرسی به خاطر مهربونیت -خیلی

دوست دارم

آره عزیزمممممممممممممممممممممممممم
کاش بدونی بودنت یا تا ابد نبودنت
بهانه ای نمیشود برای از یاد بردنت
ای جانم منم همینطور
آخیییییییییییی میدونم ضربه خوردن از نزدیک ترین دوست چه حالی داره
فدای تو مرسی عزیزم
خیلی خوشحالم که اینو میشنوم ازت
ذوق توو دلم داره این ور اون ور میشه
منم مرسی به خاطر اینکه میای سر میزنی
این قد با معرفتی
منم دوسسسسسسسسسسسست دارممممممممم
بوس بوس

غریبه اشنا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:21

سلام عزیزم برات مینویسم که نگی بی معرفتی

من همیشه به یادتم ولی به خاطر میگرن سرم

که قرص زیاد میخورم- نتونستم یادی ازت کنم

این روزها نه حال روحیم خوبه و نه جسمیم

برام دعا کن عزیزم

سلام جیگر
چقد دلم برات تنگ شده بود خیلی وقته سر نزدی
نه نمیگم بی معرفتی میدونم اگه وقت داشته باشی میای
منم به یادتم گلم
خدایا مراقب عزیز دلم باش
ایشاالله بهتر بشی گلم
خدا پشت و پناهت باشه
چشم من دعا میکنم
تو هم مراقب خودت باش

غریبه اشنا جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:20

دلخوش آنیم که حج میرویمغافل از آنیم که کج

میرویمکعبه به دیدار خدا میرویم

او که همینجاست کجا میرویمحج خدا جز به دل باک نیستشستن غم از دل غمناک نیست


خعلی این شعرو میدوستم غریبه جونی
تبریک میگم بهت تمام شکلک ها رو درست و به جا استفاده کردی(استاد شکلک شناسی و تفسیر آن)
بیا من غم و از دلت بشورم بلکه اینجوری یه حج برم دلم برا خدا تنگولیده

غریبه اشنا جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:40

علی در عرش بالا بی نظیر است

علی بر عالم و آدم امیر است

به عشق نام مولایم نوشتم

چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟

عیدت مبارک


چه عیدی خوشگلی عیدی خودش با پای خودش پاشده اومده
چه شعر خوشگلی
عید تو هم مبارک عزیز دلم

غریبه اشنا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:13

سلام دلم برات تنگ شده بود مهسا مهسا جونم خوبه

ســــــــــــلام غریبه جونم
قربون دلت
دل منم تنگ میشه دیر میای
مهسا هم خوبه شیطون شده
جیغ میکشه بنــــــــــــــفش
چیطوری تو؟ چه خبر؟

غریبه اشنا یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:30

سلام پروین جانم-خوبی عزیزم ببخشید که سراغی ازت نگرفتم- دل خودم هم برات تنگ شده بود خواستم پیشاپیش عید رو به تو دختر گل و ناز
تبریک بگم من همیشه دوست دارم وبه یادت
هستم

سلام گل به تو ای گل نشونم
سلام از من ای یار مهربونم
خوبم شکر خدا
تو چطور غریبه ی آشنای خودم؟
کم پیدا شدی
عزیزمممممم منم عید رو بهت تبریک میگم ایشاالله سال پر برکت و خوبی باشه برا همه مون
قربونت عزیزم که همیشه به یادم هستی
منم به یادتم همیشه

غریبه اشنا دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:31

سلام پروین جان-برات نوشته گذاشتم انگار نرسیده به دستت عزیزم

سلام عزیز دلم
چرا جیگر رسیده دستم ولی طول کشید تا تأیید کنم دیگه شرمنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد