تا خورندهء لقمههای راز شد
هنگامیکه این دهانت را ببندی، دهان دیگری باز میکنی که لقمههایش لقمههای راز است.
عرفا روزهداری را به چند دسته تقسیم میکنند. یکی روزهء عوام است که با خودداری از مبطلات فقهی تحقق می یابد. دوم روزهء خواص است که علاوه بر خودداری از مبطلات فقهی خودداری اعضاء بدن از گناه را در بر دارد. و سوم روزهء خواص خواص است که با خودداریهای انواع قبل بعلاوهء پرهیز از اموری که انسان را از حقیقت درونیاش(خداوند) دور میکند، متحقق می شود.
نیز تقسیمبندیئی از نیت روزهداران ارائه دادهاند:
1. به نیت رضایت غیر خدا. مثلاً برای ترس از اطرافیان یا برای رسیدن به نفعی یا فقط برای اینکه عادت جامعه است که روزه بگیرند.
2. نیتی که در آن موارد فوق است بعلاوهء کمی ترس از مجازات خدا و امید به پاداش.
3. نیتی که صرفاً بخاطر ترس از مجازات یا رسیدن به پاداش روزه است.
4. نیتی که بخاطر رهایی از مجازات و رسیدن به پاداش است بعلاوهء قصد نزدیکی و رضایت الهی.
5. نیت برای صرفاً رضایت، نزدیکی و وصل به حق.
پس "روزه" یک تعریف واحد ندارد و بسته به نیت و منظور فرد روزهگیرنده معنی پیدا میکند. مردم در تداول عامه لفظ "روزه" را بکار می برند اما چه بسا منظورهایشان از این کلمه بسیار متفاوت از هم باشد.
امام علی (ع) نیز میفرمایند: "بسا روزهداری که بهرهای جز گرسنگی و تشنگی از روزهداری خود ندارد، و بسا شبزندهداری که از شبزندهداری چیزی جز رنج و بیخوابی به دست نیاورد! خوشا خواب زیرکان، و افطارشان!"
و این کلام بسیار بسیار عمیقیست.
برگردیم سراغ اولین بیت مولانا که در ابتدای این یادداشت آورده شده است.
------------------------------
با توضیحی که داده شد نیز میتوان فهمید که این ابیات مولانا جلالالدین نیز میتواند نزد روزهداران معناهای متفاوتی شود. برای هر روزهدار معنای خودش را داشته باشد(چون روزه معناهای گوناگون دارد، و هم روزهداری.). لذا این ابیات نیز در چند سطح میتوانند معنی شوند.
یک چنین خصوصیتی از متون را خود مولانا نیز اشاره کرده است. سخنی از پیامبر خردمند اسلام (ص) نقل میکند و آن را توضیح میدهد:
تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام کی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن
حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر، باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که در او گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بینظیر بیندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
مرد را صد سال عم و خال او
یک سر مویی نبیند حال او
(دفتر سوم، بیت 4245)
خلاصهء کلام اینکه هر سخن معنوی دارای لایهها و سطوحی است که انسانها بسته به کیفیت عقلی و یا روحی خود بهرهای از آن میبرند.
حال در مورد این ابیات نیز ما دو نوع معنا را در اینجا سعی میکنم بدست دهیم. معنای اول در سطح روزهداری بمعنای عام آن است: خودداری از خوردن غذا و خوراک شکم. و معنای دوم کمی باطنیتر و آن پرهیز از غذای نامتناسب روان و روح آدمی.
اما بیت اول:
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهء لقمههای راز شد
هنگامیکه این دهانت را ببندی، دهان دیگری باز میکنی که لقمههایش لقمههای راز است.
سطح اول: با خودداری از خوردن خوراک شکم و تحمل گرسنگی، راه جوشش چشمهء معنوی درونت را باز میکنی. بطوریکه روح و روانت رفتهرفته میتواند از غذای معنوی(لقمههای راز) تناول کند.
"اندرون از طعام خالی دار، تا در او نور معرفت بینی". همچنین بسیار اشاره شده است به سخن پیامبر (ص) که وجود انسان همچون نیئی است که اگر درونش تهی شود، آنگاه صدایش در میآید. بطورکلی توصیه به خالی نگه داشتن شکم برای تزکیهء روان توصیهای مفید است و انسانی که دائماً معدهاش مملو از غذاست، کمتر لطافت روحی را حس میکند.
اما منظور از "لقمههای راز" چیست؟ غذای معنویئی که با پرهیز از خوردن غذای ظاهری میتوان از آن بهرهمند بود، چیست؟
---------------------------
لقمهء راز چیست؟
این چه نوع غذاییست که با پرهیز از خوراک خوردن و نیز پرهیز از خوراک فکر (و تحقق سکوت)، نصیب انسان میشود؟
مولانا در بسیاری ابیات در مثنوی و غزلیات شمس، اشاره می کند که انسان تنها این جسم نیست و اصالت انسان روان اوست. روان انسان، همچون جسم، نیاز به غذا دارد. اگر از این غذا تناول نکند، رنجور و بیمار میشود. قوت و غذای اصلی انسان نور است!
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مر او را ناسزاست
لیک از علت در این افتاد دل
کاو خورد او روز و شب از آب و گل
قوت اصلی را فرامُش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
میفرماید انسان متاسفانه غذای اصلی خودش را فراموش کرده و رو به غذایی آورده که شایستهء روانش نیست("ناسزاست"). غذایی که شایستهء روان ما نیست و متاسفانه ما از آن، "روز و شب" تناول میکنیم، غذای نفس است. افکار یاوه و بیهودهای است که ما دائماً انرژیمان را صرف آنها و برای آنها تلف میکنیم. باید از این غذا برید. از این یاوهاندیشیها دست کشید:
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
اگر ما لب از این "قوت حیوانی"، از این "طعام و شراب" فرو ببندیم، بر سر سفره و خوان آسمانی که نور بر روی آن چیدهاند و آمادهء خوردن است خواهیم نشست. خوانی که بر آن نور سرو میکنند، غذای آسمانی، غذای اصلی ما انسانها.
خاطرم هست مدتی بنا به کاری، ماهها مجبور بودم دور از تهران و در شهرستانی زندگی کنم. در خلال این اقامت دور از وطن، هر از گاهی به تهران میآمدم و بعد از چند روز دوباره به شهرستان برمیگشتم. دو سه روزی که تهران بودم، مادرم غذاهایی که دوست داشتم را برایم درست میکرد و سعی میکرد از لحاظ تغذیه به من برسد.
مادر اصلی و پرورندهء اصلی انسان، غذای اصلی انسان را به او میدهد و اینکه نام "ضیافت الله"، "میهمانی خدا" را بر ماه رمضان نهادهاند بیارتباط با این موضوع نیست. با تحقق روزه، روان ما انسانها در حقیقت به پیش آن مادر اصلی میرود و آن مادر میداند چه غذایی برای ما درست کند و بدهد که از لحاظ تغذیه غنی شویم.
نورخواری یکی از اشارههای مکرر مولاناست:
من سر نخورم که سر گران است
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم که هم زیان است
من نور خورم که قوت جان است
---------------------------------
" ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون"
مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدند مردهاند بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند
آن، غذای خاصگان دولتست
خوردن آن بی گلو و آلتست
در شهیدان یرزقون فرمود حق
آن غذا را نی دهان بُد، نی طبق
--------------------------------
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
آقای کریم زمانی در کتاب شرح جامع مثنوی ذیل این بیت نوشته است:
"اگر تو انبان درونت را از نان و طعام مادی و دنیوی، خالی نگه داری، درونت از گوهرهای گرانقدر معرفت و یقین انباشته گردد."
مرحوم محمدتقی جعفری در کتاب نقد و تحلیل مثنوی اینگونه نوشته است:
"]با وجود[ این غذاهاى حیوانى که تمام شخصیت تو را به خود خریده است، و خود را از این مواد حیوان ساز پر کردهاى، چگونه مىتوانى روح خود را از گوهرهاى گرانبها پر کنى؟ جان انسان مادامى که در مهد طبیعت است، شیر ماده طبیعت تاریک را مىخورد که اگر تکاپویى براى تکامل صورت نگیرد، ناچار این غذا و این شیر، تو را شیطانى و پلید خواهد ساخت.
)) اگر از این شیر خود را کنار بکشى، آن گاه جان تو در غذاهاى روحانى با فرشتگان انباز خواهد گشت. ))"
و مرحوم فروزانفر در کتاب شرح مثنوی شریف برای این بیت و بیت بعدیاش اینطور آورده است:
"( 1639) گر تو این انبان ز نان خالى کنى پر ز گوهرهاى اجلالى کنى
(1640) طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن
انبان: کیسهى بزرگى که زاد سفر و دیگر چیزها در آن ریزند، مجازاً، معده و شکم.
شیر شیطان: بکنایت، لذات نفسانى و شهوت خصوصاً، هر چه براى حظ نفس خورند یا پوشند یا کنند.
گرسنگى و جوع، نزد صوفیان یکى از ارکان مجاهده و ریاضت است، محمد غزالى احادیث بسیار از گفتهى حضرت رسول(ص) و اقوال متعدد از طریق صوفیان نقل کرده است، همچنین ده فایده براى گرسنگى بر شمرده که اهم آنها سلامت مزاج و آمادگى ذهن براى تفکر است. سهل بن عبد الله تسترى از مشایخ بزرگ صوفیه در این ریاضت، سخت قوى و صبور بوده و آن را پایهى اصلى سلوک شمرده است، مولانا نیز گرسنگى را مىستود و خود گرسنگى مىکشید، افلاکى در چند مورد از این روش که مولانا در آن ورزیده بود سخن مىگوید. بعقیدهى صوفیه سیرى و پرخورى علاوه بر آن که بر حاجت سالک مىافزاید و از فراغتش مىکاهد، شهوت جنسى را بر مىانگیزد و آن شهوت براى آن که وسایل در دسترس داشته باشد حب جاه را تحریک مىکند و از آن، خودپرستى و دشمنانگى و حقد و حسد و دیگر صفتهاى ناپسند جوشش مىگیرد و راه درست آنست که هم از آغاز سالک سیر نخورد و گرسنگى بکشد تا شهوت در وجودش نیرومند نگردد."
چنانکه قبلاً نیز گفته آمد تعبیرهای "انبان"، "نان"، "طعام" و ... در سطوح مختلف قابل بررسی هستند. فعلاً در سطح اول در حال بررسی این ابیات هستیم. پس: اگر شکمت را از غذا و طعام خالی کنی، روح و روانت از گوهرهای اجلالی نور و معرفت پر خواهد شد. با خالی کردن این، آن را پر میکنی! سخنی (بگمانم) از پیامبر(ص) نقل شده است به این مضمون که انسان همچون نی است که تا درونش تهی نشود، صدایش در نمیآید. (که البته این حدیث نیز قابل تاویل و بررسی در سطحی دیگر نیز هست.)
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
"شیر شیطان" را از شرح مثنوی شریف بقلم مرحوم فروزانفر خواندیم. کمی بیشتر روی آن تامل کنیم.
---------------------------------
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
در این بیت، مولانا جان و روان را به طفل تشبیه کرده است. چنین تشبیهی را در دیگر ابیات و تمثیلات مثنوی نیز میبینیم. مثلاً داستان کودک حلوافروش یا داستان شخصی که سبیلش را هر روز با دنبه چرب میکرد(که داستان بسیار زیباییست).
تشبیه جان و روان انسان به کودک از چند جهت قابل بررسی است. یکی اینکه کودک پاک است. دوم آنکه کودک ساده است، ناقلا و بدجنس نیست، حیله نمیکند. سوم آنکه خام است. این وجوه تشابه کودک و جان و روان انسان است. روان انسان نیز در اصالتش پاک است، ساده و بی غل و غش است و نیز ناقلا و بدجنس و حیلهگر نیست. کودک درون ما انسانها اگر گرفتار آلودگیهای محیط (از بعد روانی و نیز ذهنی) نشده باشد، اگر دراکولای محیط و جامعهء آلوده خون او را نخورده باشند، اگر روان وی بجای شیر نور از شیر شیطانی نفس تغذیه نکرده باشد، در ذات و اصل خود بسیار زیبا، باشکوه، آرام، عمیق و پاک و ساده است.
ما همه از دوران کودکیمان، دوران نورانی بودن همه چیز، حداقل خاطرهای تاریکروشن داریم. دنیا زیبا بود و درخشان. "چون چشممان به هر چیز میافتاد، آن را همچون شیر تازه مینوشیدیم". "یادم آمد یک روز دیرین گردش یک روز شیرین توی جنگلهای گیلان شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک میپریدم از لب جو ...." و با دنیا "داستانهای نهانی و رازهای زندگانی" رد و بدل میکردیم. چگونه شده است که روان ما اکنون چنان حالتهایی را از دست داده است؟! آیا دنیای بیرونی ما عوض شده است؟
--------------------------------
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
شبزندهداری نیز یکی از توصیههای سلوکی است. هنگام شب به علت دوری از مشغولیتهایی که انسان در طول روز روان خود را به آنها گرفتار (و بعضاً تخدیر) کرده است، این فرصت هست که انسان به نقد حال کنونی خود از نزدیک نگاهی بیاندازد و دمی با خودش باشد. بودن با انسانهای دیگر در طول روز، بعضاً احساس رقابت و جلو زدن و برتری یا خصوصیتهای دیگر نفس را در انسان زنده میکند اما در شب بخاطر دور بودن از چنین محیطهایی انسان میتواند با درون خود نیز صادقانه روبرو شود و در سکوت، با خودش باشد.
یک شبی بیدار شو "دولت بگیر":
"دولت گرفتن": دولت به معنی دارایی و ثروت است. اما در اینجا بمعنی مجازی(و از نظری حقیقی!) آن بکار رفته. یعنی از دارایی معنوی و روانی برخوردار شدن. "... دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم"
روح انسان در اثر شبزندهداری و سحرخیزی(سهر) غنا، ثروت و دولت پیدا میکند و فرد احساس سبکی و شعف درونی دارد.
هرجا که دری بُوَد به شب دربندند
الا در دوست را، که شب بگشایند!
پانویس!
این مطلب (که به قلم آقای پانویس می باشد) ، پیش از این در وبلاگ منتشر شده بود که به مناسبت ماه رمضان، دوباره در وبلاگ قرار می گیرد.
ترانه زیبا از محمد اصفهانی
بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد
ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خوردهمه یک روز می فهمند چه جوری زندگی کردیم
دلتنگتونم اساسی
یک جمله ی حسابی از دکتر حسابی
حاصلضرب "توان" در "ادعا" مقداری ثابت است،هرچه "توان" انسان کمتر باشد "ادعا"ی او بیشتر است و هرچه "توان" انسان بیشتر شود " ادعا"یش کمتر میگردد .
پ ن : این مطلبو جایی خوندم خوشم اومد امیدوارم خشتون بیاد.
دلم برا همتون واقعا تنگ شده بود. واقعا از دوستانی که در نبودم پیام گذاشتن ممنونم خیلی خیلی دوستتون دارم.
برای لاغر شدن ، از بشقاب و رومیزی آبی رنگ استفاده کنید. رنگ آبی اشتها را کم میکند .اگر کم خواب هستید وسایل اتاق خواب را به رنگ بنفش درآورید یا از چراغ خواب به رنگ بنفش استفاده کنید. رنگ بنفش آرامش دهنده و خوابآور است .اگر از کم خونی رنج میبرید، میوههای قرمز رنگ مانند گیلاس ، توت فرنگی و گوشت قرمز مصرف کنید.اگر بیحال و حوصله هستید، رنگ نارنجی را انتخاب کنید، هنگام استحمام صبحگاهی از حوله و ابزار نارنجی استفاده کنید، رنگ نارنجی. بیحالی شما را از بین میبرداگر مشکلی پیش روی شماست، از رنگ نیلی استفاده کنید، رنگ نیلی کمک میکند تا بهتر بیندیشید .اگر مضطرب هستید و فشار عصبی طاقت شما را بریده است، از رنگ سبز استفاده کنید. رنگ سبز آرامبخش است و فشار خون را کاهش میدهد .افراد افسرده لباس زرد رنگ بپوشند. غذاهای زرد بخورند و رنگ زرد را اطراف خود بجویند. رنگ زرد سطح انرژی را بالا برده و مانع افسردگی میشود .
|
خداوند به فرشته ها شعور داد بدون شهوت ؛
به حیوان ها شهوت داد بدون شعور ؛
و به انسان هر دو را ......
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها
بالاتر است .
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پست تر است ..........
+ گاهی شهوت نیروی جنسی نیست ، دنیا طلبی - غرور- مردم ازاری -قضاوت بی جا...و نوعی شهوت است.
کمی زود بود ، ولی . . .
دعایت گرفت مادر بزرگ . . .
پیر شدم . . .
پ.ن.پ:
+ در جواب نونوچه
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند